داستان فوق العاده ای بود. اصلا فکرش رو هم نمیکردم که اینطور پیش بره و به چیزهایی که معمولا در داستانها تابو هستند اشاره کنه. حقیقتش همون اول که اسم این داستانها رو از نویسنده ای که از قضا جامعه شناس هم هست شنیدم یاد کتاب "غیرقابل چاپ" نوشته ی " سید مهدی شجاعی" افتادم. (پیشنهاد میکنم بخونید این کتاب رو). روند حرکتی داستان خوب بود اما من فکر میکنم شاید بهتر میشد اگر داستان یه مقدار هم ادامه پیدا میکرد، یعنی انگار خیلی در اوج تموم شد. با اینکه دیالوگهای خیلی مهمی بین البزر و ثمین برقرار شد ولی یهو انگار در فضای دعوا ول شدیم. اما خیلی جذاب بود. یه جاهایی هم به نظر میومد اگر از جملات دیگه ای استفاده میشد بهتر بود. به عنوان مثال:(عبارت داخل داستان) تو الان دنبال یه چیزی هستی، شکسته ات رو سر اون خالی کنی. اون کلمه ی شکسته ات شاید بهتر بود که شکست ات نوشته میشد.
ممنونم
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
داستان فوق العاده ای بود. اصلا فکرش رو هم نمیکردم که اینطور پیش بره و به چیزهایی که معمولا در داستانها تابو هستند اشاره کنه. حقیقتش همون اول که اسم این داستانها رو از نویسنده ای که از قضا جامعه شناس هم هست شنیدم یاد کتاب "غیرقابل چاپ" نوشته ی " سید مهدی شجاعی" افتادم. (پیشنهاد میکنم بخونید این کتاب رو). روند حرکتی داستان خوب بود اما من فکر میکنم شاید بهتر میشد اگر داستان یه مقدار هم ادامه پیدا میکرد، یعنی انگار خیلی در اوج تموم شد. با اینکه دیالوگهای خیلی مهمی بین البزر و ثمین برقرار شد ولی یهو انگار در فضای دعوا ول شدیم. اما خیلی جذاب بود. یه جاهایی هم به نظر میومد اگر از جملات دیگه ای استفاده میشد بهتر بود. به عنوان مثال:(عبارت داخل داستان) تو الان دنبال یه چیزی هستی، شکسته ات رو سر اون خالی کنی. اون کلمه ی شکسته ات شاید بهتر بود که شکست ات نوشته میشد.
ممنونم